انقلاب (از واژه لاتین revolutio به معنای چرخش ) یک تغییر اساسی در قدرت یا ساختارهای سازمانی است که در یک دوره زمانی نسبتاً کوتاه رخ می دهد. این واژه بیشتر برای اشاره به تغییرات سیاسی به کار می رود. انقلاب ها در طول تاریخ بشر بارها رخ داده اند و به طور گسترده ای در روش ها، مدت زمان و ایدئولوژی انگیزه بخش متفاوت بوده اند. نتایج این انقلاب ها شامل تغییرات عمده در فرهنگ، اقتصاد و نهادهای اجتماعی – سیاسی است.
به گزارش مجله لوکس، روزیاتو نوشت: در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ انقلاب تاثیرگذاری آشنا کنیم که تاثیرات جهانی داشتند و به معنای واقعی کلمه جهان را زیر و رو کردند.
۱۰- انقلاب هائیتی (۱۷۹۱ تا ۱۸۰۴ میلادی)
در ۲۲ اوت ۱۷۹۱، بردگان سنت دومینگو دست به شورش زدند و این مستعمره را به جنگ داخلی کشاندند. علامت آغاز شورش توسط داتی بوکمن، کشیش عالی رتبه مذهب ودودو و رهبر بردگان مارون، در طی یک مراسم مذهبی در بویس کایمن، در شب چهاردهم اوت داده شد. ظرف ده روز بعد، بردگان در یک شورش بی سابقه، کنترل کل استان شمالی را در دست گرفتند. سفیدها تنها کنترل چند اردوگاه محاصره شده اما مستحکم را در دست داشتند. بردگان از طریق “غارت، تجاوز، شکنجه، قطع عضو، و قتل” به دنبال انتقام از اربابان خود بودند. از آنجایی که صاحبان مزارع مدت ها بود که از چنین شورشی می ترسیدند، از قبل به خوبی مسلح شده و آماده دفاع از خود بودند.
با این حال، در عرض چند هفته، تعداد بردگانی که به شورش پیوستند به حدود ۱۰۰،۰۰۰ نفر رسید. در عرض دو ماه بعد، با افزایش خشونت ها، بردگان ۴,۰۰۰ سفیدپوست را کشتند و ۱۸۰ مزرعه شکر و صدها مزرعه قهوه و نیل را سوزاندند یا نابود کردند. در سال ۱۹۷۲، بردگان کنترل یک سوم از جزیره هائیتی را در دست داشتند. موفقیت شورش بردگان باعث شد که مجلس تازه تاسیس قانونگذاری فرانسه متوجه شود که با وضعیتی خطرناکی مواجه است. برای حفظ منافع اقتصادی فرانسه، مجلس قانونگذاری باید حقوق مدنی و سیاسی را برای آزادی مردان رنگین پوست در مستعمرات اعطا می کرد.
در مارس ۱۷۹۲، مجلس قانونگذاری این کار را انجام داد. کشورهای سراسر اروپا و ایالات متحده از تصمیم مجلس قانونگذاری، که اعضای آن مصمم به توقف شورش بودند، شوکه شدند. آن ها علاوه بر اعطای حقوق به افراد آزاد رنگین پوست، ۶,۰۰۰ سرباز فرانسوی را نیز به این جزیره اعزام کردند.
در همین حال، در سال ۱۷۹۳، فرانسه به بریتانیای کبیر اعلان جنگ داد. کارخانه داران سفید پوست در سنت دومینگو با بریتانیای کبیر برای اعلام حاکمیت بریتانیا بر جزایر به توافق رسیدند. اسپانیا که کنترل بقیه جزیره هیسپانیولا را در دست داشت نیز به این جنگ می پیوست و با بریتانیای کبیر علیه فرانسه می جنگید. نیروهای اسپانیایی به سنت دومینگو حمله کردند و نیروهای برده به آن ها پیوستند. تا اوت ۱۷۹۳ تنها ۳,۵۰۰ سرباز فرانسوی در این جزیره حضور داشتند. برای جلوگیری از فاجعه نظامی، کمیسر فرانسوی، سونتوناکس، بردگان را در حوزه استحفاظی خود آزاد کرد. این تصمیم توسط کنوانسیون ملی در سال ۱۷۹۴ تایید و تعمیم داده شد، زمانی که آن ها رسماً برده داری را لغو کرده و حقوق مدنی و سیاسی را به همه سیاه پوستان در مستعمرات اعطا کردند. تخمین زده می شود که شورش بردگان منجر به مرگ ۱۰۰،۰۰۰ سیاه پوست و ۲۴،۰۰۰ سفیدپوست شد.
۹- انقلاب ایران (۱۹۷۷ تا ۱۹۷۹ میلادی)
انقلاب اسلامی به رویدادهای مربوط به سرنگونی سلسله پهلوی در زمان محمدرضا شاه پهلوی و جایگزینی آن با جمهوری اسلامی در زمان آیت الله خمینی، رهبر انقلاب اسلامی اشاره دارد. اولین تظاهرات بزرگ علیه شاه در ژانویه ۱۹۷۸ آغاز شد. بین اوت و دسامبر ۱۹۷۸، اعتصابات و تظاهرات کشور را فلج کرده بود. شاه در اواسط ژانویه ۱۹۷۹ ایران را به مقصد تبعید ترک کرد و خلاً قدرت ناشی از آن دو هفته بعد با بازگشت آیت الله خمینی به تهران با استقبال چند میلیون ایرانی پر شد. رژیم سلطنتی اندکی پس از آن سقوط کرد، در ۱۱ فوریه، هنگامی که چریک ها و نیروهای شورشی به جنگ مسلحانه خیابانی روی آوردند و هر نیرویی را که هنوز به شاه وفادار بود از پا درآوردند. طی یک رفراندوم ملی، ایرانیان در ۱ آوریل ۱۹۷۹ به تاسیس یک دولت اسلامی از نوع جمهوری رأی دادند. انقلاب اسلامی همه را در سراسر جهان حیرت زده و غافلگیر کرد زیرا مقامات امنیتی آمریکایی تنها چند ماه قبل در تحلیل های خود اعلام کرده بودند که ایران شرایط و حال و هوای انقلاب و سقوط شاه را ندارد.
انقلاب اسلامی بسیاری از دلایل و عوامل انقلاب های آن روزهای جهان و خاورمیانه (شکست در یک جنگ، بحران های شدید مالی، شورش کشاورزان یا کودتای نظامیان) را نداشت اما به سرعت پیش رفت، بسیار پرطرفدار بود و رژیمی که توسط ارتش و سرویس امنیتی قوی و ثروتمند حمایت می شد را ساقط کرد. انقلاب اسلامی به وضوح مسیر تاریخ را تغییر داد و بسیاری از مناسبات و رویدادها در خاورمیانه و جهان را برای همیشه تغییر داد.
۸- انقلاب کوبا (۱۹۵۳ تا ۱۹۵۹ میلادی)
در دهم مارس ۱۹۵۲ ژنرال فولگنسیو باتیستا حکومت کارلوس پریو سوکاراس، رییس جمهور وقت کوبا را سرنگون کرد و همه انتخابات را لغو کرد. این موضوع باعث خشم وکیل جوانی به نام فیدل کاسترو شد و او برای هفت سال بعد تلاش هایی را برای سرنگونی دولت باتیستا رهبری نمود. در ۲۶ ژوئیه ۱۹۵۳، کاسترو حمله ای را علیه سربازخانه های ارتش در سانتیاگو رهبری کرد، اما شکست خورد و دستگیر شد. اگر چه کاسترو به ۱۵ سال زندان محکوم شد، باتیستا در سال ۱۹۵۵ در نمایش قدرت برتر خود او را آزاد کرد. با این حال، کاسترو از آرمان خود عقب نشینی نکرد و گروه جدیدی از شورشیان را در مکزیک جمع کرد. در دوم دسامبر ۱۹۵۶، ارتش کاسترو بار دیگر شکست خورد و به سیرا مائسترا گریخت. او شروع به استفاده از تاکتیک های چریکی برای مبارزه با نیروهای مسلح باتیستا کرد و با کمک دیگر شورشیان در سراسر کوبا، باتیستا را مجبور به استعفا و فرار از کشور در اول ژانویه ۱۹۵۹ کرد. کاسترو در ماه فوریه نخست وزیر کوبا شد و حدود ۵۵۰ تن از زیردستان باتیستا را اعدام کرد.
او خیلی زود همه انتخابات را به حال تعلیق درآورد و خود را “رئیس جمهور مادام العمر” نامید و همه کسانی را که با او مخالفت می کردند را زندانی یا اعدام کرد. کاسترو یک دولت کمونیستی به رهبری خود تاسیس کرده و روابط خود را با اتحاد جماهیر شوروی آغاز کرد. انقلاب کوبا نقطه عطفی در تاریخ معاصر بود. با روی کار آمدن کاسترو، کوبا به منبع مهمی برای حمایت از قدرت جهانی اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شد و در نتیجه بر شدت جنگ سرد تاثیر گذاشت. کاسترو در شورش های ناموفقی در ونزوئلا، گواتمالا و بولیوی شرکت داشت که باعث شد کوبا خود را از جهان اطراف جدا کند. رژیم کمونیستی در کوبا در طول جنگ سرد به شوروی متحدی در همسایگی ایالات متحده داد، موضوعی که تهدید جنگ هسته ای را به اوج خود رساند.
۷- انقلاب چین (۱۹۱۱ تا ۱۹۴۹ میلادی)
انقلاب چین مجموعه ای از تحولات بزرگ سیاسی در چین بین سال های ۱۹۱۱ تا ۱۹۴۹ بود که در نهایت به حکومت حزب کمونیست و تاسیس جمهوری خلق چین منجر شد. در سال ۱۹۱۲، یک شورش ملی گرایانه، سلسله سلطنتی منچو را سرنگون کرد. تحت هدایت رهبران شورش، سان یات سن و چیانگ کای شک، ملی گرایان یا کومینتانگ به طور فزاینده ای توسط جنبش رو به رشد کمونیستی به چالش کشیده شدند.
راهپیمایی ۱۰ هزار کیلومتری در شمال غربی کشور که توسط کمونیست ها از سال ۱۹۳۴ تا ۱۹۳۵ برای فرار از آزار کومینتانگ انجام شد، منجر به ظهور مائو زدونگ به عنوان یک رهبر کمونیست شد. در طول جنگ جهانی دوم، گروه های مختلف سیاسی چین منابع نظامی خود را علیه مهاجمان ژاپنی تجمیع کردند، اما در سال ۱۹۴۶، این درگیری به جنگ داخلی بزرگی تبدیل شد. نیروهای مائو پایه و اساس ارتش سرخ را تشکیل دادند که جنگ داخلی علیه ملی گرایان را تجدید کرد و پس از شکست دادن آن ها در هوای های و نانجینگ در سال ۱۹۴۹ پیروز شد. در سال ۱۹۴۹ کومینتانگ در نانجینگ شکست خورد و مجبور به فرار به تایوان شد. پس از آن بود که حکومت کمونیستی در جمهوری خلق چین به رهبری مائو زدونگ تاسیس شد.
۶- انقلاب ترک های جوان (۱۹۰۸ تا ۱۹۰۹ میلادی)
انقلاب ترک های جوان در ژوئیه ۱۹۰۸ تعلیق پارلمان عثمانی را که توسط سلطان عبدالحمید دوم تصویب شده بود، معکوس کرد، اقدامی که به کناره گیری سلطان و بازگشت حکومت پارلمانی منجر شد. جنبش ترکان جوان روشنفکران و مخالفان مختلفی را گرد هم آورد که بسیاری از آن ها در تبعید یا به عنوان افسر در ارتش خدمت می کردند، به ویژه آن هایی که در مقر سپاه سوم ارتش در سالونیکا مستقر بودند. اگرچه این جنبش الهام گرفته از روحیه ناسیونالیستی بود که در آن زمان اروپا را فرا گرفته بود و پیش تر باعث از دست رفتن استان های بالکان از زیر سلطه امپراطوری عثمانی شده بود، این جنبش دیدگاه یک دولت چند ملیتی دموکراتیک را ترویج می کرد. برخی از حامیان این جنبش از بلغارها، اعراب، یهودیان، ارمنی ها و یونانی ها بودند.
انقلاب ترکان جوان، پارلمان را که سلطان در سال ۱۸۷۸ منحل کرده بود، احیا کرد. با این حال، جایگزینی نهادهای موجود با نهادهای مبتنی بر قانون اساسی بسیار دشوارتر از آن چیزی بود که انتظار می رفت. طولی نکشید که قدرت به یک گروه نخبه جدید به رهبری وزیر اعظم واگذار شد. از یک سو، جنبش می خواست کشور و حکومت مدرنیزه و دموکراتیک شود، در حالی که از سوی دیگر، می خواست آنچه از امپراطوری باقی مانده بود را حفظ کند. سیاست تمرکززدایی وعده داده شده زمانی کنار گذاشته شد که رهبران متوجه شدند این موضوع امنیت ملی را به خطر می اندازد. در واقع، حاشیه های امپراطوری تحت فشار انقلاب های محلی به تجزیه خود ادامه داد. بی تفاوتی متحدان سابق مانند بریتانیا، که همراه با فرانسه جاه طلبی های خاص خود را در منطقه داشتند، ترکان جوان را مجبور کرد که آلمان را به عنوان متحدی برای حفظ امپراطوری بپذیرند. در عوض، این اتحاد منجر به شکست عثمانی در جنگ جهانی اول و افول قدرت آن ها شد. با این حال، آن ها زمینه ای را فراهم کردند که دولت – ملت جدید ترکیه، تحت رهبری مصطفی کمال آتاتورک، که خود یک ترک جوان بود، براساس آن ساخته شود.
پروژه بالقوه دموکراسی سازی که توسط انقلاب ترکان جوان مطرح شد، در آن زمان در میان دیگر قدرت های امپریالیستی مانند بریتانیا و فرانسه که رهبران آن ها به هیچ وجه به فکر اعطای خودمختاری به مستعمره های آفریقایی و آسیایی خود نبودند، هیچ نسخه مشابهی نداشت.
۵- انقلاب/شورش تایپینگ (۱۸۵۰ تا ۱۸۶۴ میلادی)
شورش تایپینگ یک شورش بزرگ بود که از سال ۱۸۵۱ تا ۱۸۶۴ علیه قدرت و نیروهای امپراطوری خینگ در چین به راه افتاد، شورشی که توسط ارتش و دولت مدنی با الهام از دو عارف خودخوانده هاکا به نام های هونگ ژیوکوان و یانگ ژیوخینگ انجام شد. هونگ یک مسیحی ارتدوکس تازه تغییر دین داده بود که خود را مسیحای جدید و برادر کوچک تر عیسی مسیح معرفی کرد. یانگ خیوخینگ یک فروشنده سابق هیزم در گوانگشی بود که خود را فرستاده خداوند برای هدایت انسان ها می دانست و قدرت سیاسی زیادی به دست آورد. هونگ، یانگ و پیروانشان پادشاهی آسمانی تایپینگ (که با نام پادشاهی آسمانی صلح بزرگ نیز شناخته می شد) را تاسیس کردند و کنترل بخش های مهمی از جنوب چین را به دست گرفتند.
بیشتر منابع قابل اعتماد مجموع کشته شدگان در طول پانزده سال شورش را حدود ۲۰ میلیون غیرنظامی و پرسنل ارتش اعلام کرده اند. با این حال، برخی بر این باورند که تعداد کشته شدگان بسیار بیشتر بوده است (به گفته یک منبع ۵۰ میلیون نفر). برخی از مورخان تخمین می زنند که ترکیب بلایای طبیعی همراه با شورش های سیاسی ممکن است به قیمت جان ۲۰۰ میلیون چینی بین سال های ۱۸۵۰ تا ۱۸۶۵ تمام شده باشد. به طور کلی تصور می شود که این رقم اغراق آمیز باشد، زیرا این عدد تقریباً نصف جمعیت تخمینی چین در سال ۱۸۵۱ است. با این حال، این جنگ به عنوان یکی از خونین ترین جنگ های قبل از جنگ جهانی دوم شناخته می شود. این امر را می توان نتیجه درگیری قدرت های امپریالیستی و چین سنتی دانست؛ این امر مفاهیم و آرمان های جدیدی را در مورد حاکمیت و حقوق مردم مطرح کرد که با آداب و رسوم موجود در تضاد بود.
در حالی که این شورش جذابیت مردمی داشت، شکست نهایی آن ممکن است ناشی از ناتوانی آن در ادغام ایده های خارجی و چینی باشد، که مسلماً رهبر چینی قرن بیستم، مائو زدونگ، با نام مارکسیسم به عنوان “سوسیالیسم با ویژگی های چینی” به آن دست یافت.
۴- انقلاب اکتبر روسیه (۱۹۱۷ میلادی)
این انقلاب که با نام انقلاب بزرگ سوسیالیستی اکتبر نیز شناخته می شود، یک انقلاب سیاسی و بخشی از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه بود. این واقعه با شورش مسلحانه در پتروگراد در ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ (تقویم ژولیان) رخ داد که معادل هفتم نوامبر ۱۹۱۷ (تقویم گریگوریان) است. این دومین مرحله انقلاب روسیه پس از انقلاب فوریه همان سال بود. انقلاب اکتبر در پتروگراد دولت موقت روسیه را سرنگون کرد و قدرت را به شوراهای محلی که تحت سلطه بلشویک ها بودند، داد. این انقلاب در خارج از پتروگراد به رسمیت شناخته نشد و پس از آن مبارزات بیشتری صورت گرفت. این امر منجر به جنگ داخلی روسیه (۱۹۲۲ – ۱۹۱۷) و تاسیس اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۲۲ شد. بلشویک ها انقلاب را رهبری کردند، کسانی که از نفوذ خود در شوروی پتروگراد برای سازماندهی نیروهای مسلح استفاده کردند. نیروهای گارد سرخ بلشویک تحت فرماندهی کمیته انقلابی نظامی در ۲۴ اکتبر ۱۹۱۷ شروع به تصرف ساختمان های دولتی کردند. روز بعد، کاخ زمستانی (مقر دولت موقت واقع در پتروگراد، پایتخت وقت روسیه) تصرف شد.
۳- جنگ داخلی اسپانیا (۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹ میلادی)
این انقلاب نتیجه اختلافات پیچیده سیاسی بین جمهوری خواهان – حامیان دولت آن روز، جمهوری دوم اسپانیا بود که بیشتر طرفدار دموکراسی انتخاباتی بودند و از میانه روها تا کسانی که طرفدار تغییر انقلابی چپ گرا بودند و پایگاه قدرت شهری داشتند را شامل می شدند – و ملی گرایان که علیه آن دولت شورش کرده و پایگاه قدرت روستایی و محافظه کارانه تری داشتند بود. جنگ انقلابی بین جولای ۱۹۳۶ تا آوریل ۱۹۳۹ رخ داد اگر چه شرایط سیاسی از چند سال قبل تر نیز به خشونت انجامیده بود. این جنگ با شکست جمهوری خواهان به پایان رسید و منجر به دیکتاتوری فاشیستی فرانسیسکو فرانکو شد. تعداد تلفات مورد مناقشه است؛ برآوردها عموماً ادعا می کنند که بین ۵۰۰،۰۰۰ تا ۱،۰۰۰،۰۰۰ نفر کشته شده اند. بسیاری از روشنفکران و هنرمندان اسپانیایی یا کشته شدند یا مجبور به تبعید شدند؛ هزاران کشیش و افراد مذهبی (از جمله چندین اسقف) کشته شدند. بیش از پیش افراد نظامی به شهرت و ثروت دست پیدا کردند. اقتصاد اسپانیا برای بهبود به دهه ها زمان نیاز داشت.
پیامدهای سیاسی و عاطفی جنگ بسیار فراتر از مرزه ای اسپانیا انعکاس یافت و شور و شوقی را در میان جوامع فکری و سیاسی بین المللی برانگیخت. طرفداران جمهوری خواه آن را مبارزه ای بین “استبداد و دموکراسی” یا “فاشیسم و آزادی” می دانستند و بسیاری از جوانان آرمان گرا در دهه ۱۹۳۰ که به گردان های بین المللی پیوستند نجات جمهوری اسپانیا را جبهه آرمان گرایانه آن دوران می دانستند. بسیاری در دفاع از آن جان خود را فدا کردند. از سوی دیگر، حامیان فرانکو آن را نبردی میان “دسته های سرخ” (از کمونیسم و آنارشیسم) و “مدنیت” می دانستند، اما این دوگانگی ها بیش از حد ساده انگارانه بودند: هر دو طرف ایدئولوژی های متفاوت و اغلب متضادی داشتند که در صفوف شان کاملاً مشهود بود.
۲- انقلاب آمریکا (۱۷۶۵ تا ۱۷۸۳ میلادی)
انقلاب آمریکا یک تحول سیاسی در نیمه آخر قرن هجدهم بود. سیزده مستعمره در آمریکای شمالی به هم پیوستند تا از امپراطوری بریتانیا جدا شوند و به ایالات متحده آمریکا تبدیل شوند. آن ها ابتدا اختیار پارلمان بریتانیای کبیر برای اداره آن ها از خارج از کشور بدون نمایندگی را رد کردند و سپس تمام مقامات سلطنتی را اخراج کردند. در سال ۱۷۷۴، هر مستعمره نشین یک کنگره محلی یا نهاد دولتی مشابهی تشکیل داده بود تا ایالت های خودمتخار مجزایی را داشته باشند. انگلیسی ها با اعزام نیروهای جنگی برای اعمال مجدد حکومت مستقیم خود واکنش نشان دادند. از طریق نمایندگانی که در سال ۱۷۷۵ به دومین کنگره قاره ای فرستاده شدند، ایالت های جدید به هم پیوستند تا از خودمختاری خود دفاع کنند و درگیری مسلحانه علیه بریتانیا را مدیریت کنند که به جنگ انقلابی آمریکا معروف است.
در نهایت، ایالت ها به طور جمعی تصمیم گرفتند که سلطنت بریتانیا دیگر نمی تواند اتحاد واقعی خود را به دلیل اقدامات استبدادی اش اعلام کند. آن ها سپس روابط خود را با امپراطوری بریتانیا در ژوئیه ۱۷۷۶ قطع کردند، زمانی که کنگره اعلامیه استقلال را صادر کرد و سلطنت را به نمایندگی از ملت جدید رد نمود. این جنگ با پیروزی موثر آمریکا در اکتبر ۱۷۸۱ به پایان رسید و پس از آن، با معاهده پاریس در سال ۱۷۸۳ بریتانیا به طور رسمی از هرگونه ادعایی در مورد ایالات متحده چشم پوشی کرد.
انقلاب آمریکا مجموعه ای از تحولات اجتماعی، سیاسی و فکری را در جامعه و دولت اولیه آمریکا آغاز کرد. آمریکایی ها اولیگارشی های رایج در اروپای اشرافی در آن زمان را رد کردند و در عوض از توسعه جمهوریت براساس درک روشنفکرانه از لیبرالیسم دفاع کردند. از جمله نتایج مهم انقلاب، ایجاد یک دولت نمایندگی بود که در برابر اراده مردم مسئول باشد. با این حال، بحث های سیاسی شدیدی بر سر سطح مناسب دموکراسی مطلوب در دولت جدید آغاز شد و تعدادی از طرفداران از حکومت توده ای هراس داشتند. بسیاری از مسائل اساسی حکومت ملی با تصویب قانون اساسی ایالات متحده در سال ۱۷۸۸ حل و فصل شد.
۱- انقلاب فرانسه (۱۷۸۹ تا ۱۷۹۹ میلادی)
انقلاب فرانسه دوره ای از تحولات اساسی اجتماعی و سیاسی در تاریخ فرانسه و اروپا بود. سلطنت مطلقه ای که قرن ها بر فرانسه حکومت کرده بود، ظرف سه سال فرو ریخت. جامعه فرانسه دستخوش تحولی بزرگ شد، در شرایطی که امتیازات فئودالی، اشرافی، و مذهبی تحت حمله مداوم گروه های سیاسی لیبرال و توده های مردم در خیابان ها از بین رفت. ایده های قدیمی در مورد سلسله مراتب و سنت تسلیم اصول جدید روشنفکرانه شهروندی و حقوق سلب نشدنی شدند. انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ با احضار ژنرال ایالتی در ماه مه آغاز شد. اولین سال انقلاب شاهد حمله به باستیل در ماه ژوئیه، تصویب اعلامیه حقوق بشر و شهروندی در ماه اوت، و راهپیمایی بزرگ در ورسای که دربار سلطنتی را در ماه اکتبر مجبور به بازگشت به پاریس کرد را بود.
چند سالِ بعد تحت تاثیر تنش های بین مجالس مختلف لیبرال و یک سلطنت محافظه کار که قصد خنثی کردن اصلاحات عمده را داشت، قرار گرفت. در سپتامبر ۱۷۹۲ جمهوری اعلام شد و پادشاه لویی شانزدهم سال بعد اعدام گردید. تهدیدات خارجی نیز نقش مهمی در توسعه انقلاب داشت. جنگ های انقلابی فرانسه در سال ۱۷۹۲ آغاز شد و در نهایت پیروزی های چشمگیر فرانسه را به همراه داشت که فتح شبه جزیره ایتالیا، کشورهای پایین و بیشتر سرزمین های غرب راین را تسهیل کرد – دستاوردهایی که دولت های قبلی فرانسه سال ها نتوانسته بودند به آن ها دست یابند. از لحاظ داخلی، احساسات مردمی به طور قابل توجهی انقلاب را رادیکال کرد و از سال ۱۷۹۳ تا ۱۷۹۴ که بین ۱۶،۰۰۰ تا ۴۰،۰۰۰ نفر کشته شدند، باعث تسلط حکمرانی وحشت شد. پس از سقوط روبسپیر و ژاکوبن ها، هیات نظارت در سال ۱۷۹۵ کنترل دولت فرانسه را به دست گرفت و تا سال ۱۷۹۹ که مقام کنسولی در زمان ناپلئون بناپارت جایگزین آن شد، قدرت را در دست داشت.
دوران مدرن در سایه انقلاب فرانسه شکل گرفته است. رشد جمهوری ها و دموکراسی های لیبرال، گسترش سکولاریسم، توسعه ایدئولوژی های مدرن، و اختراع جنگ تمام عیار همگی تولد خود را با انقلاب فرانسه نشان می دهند. رویدادهای مشابهی که ریشه های آن ها را می توان در انقلاب فرانسه جستجو کرد عبارتند از جنگ های ناپلئونی، دو احیای جداگانه سلطنت، و دو انقلاب دیگر همراه با شکل گیری فرانسه مدرن. در طول قرن بعد، فرانسه به عنوان یک جمهوری، به عنوان یک سلطنت مشروطه و به عنوان دو امپراطوری متفاوت اداره می شد.
انتهای پیام