سانسور امام در صدا و سیما

کودک کشی بمثابه یک سلاح

دوست‌های زیادی دارم که در امر سیاست، هم‌سلیقه نیستیم؛ اما گفتگوی سیاسی داریم. این سنت حسنه‌ای بود که از شهید مظلوم آموخته‌ام. از جمله مواردی که گاه در میان این گفت و شنودها حاصل می‌شد، اینکه چرا صدا و سیما امام را سانسور می‌کند.

این را خوب فهمیده بودم که میان دوستانم که از متولدین 1310 تا نسل سوم و چهارم انقلاب گسترده است، گروهی که متولدین دهه چهل شاخص‌آنها هستند؛ شیفتگی مضاعفی به امام راحل دارند. چه آنکه تغییر ناممکن‌ها به وقایع پذیرفته شده در سطح جهانی توسط حضرت روح‌الله را بیش از دیگران درک کرده‌اند. برهم ریختن نظم مناسبات مبتنی بر جنگ سرد، عدم اتکا به قدرت خارجی، بازگرداندن دین به معادلات سیاسی و … آن هم در به زیر کشیدن ژاندارم منطقه از کرسی فرعونی. برپا سازی انقلابی مردمی، بدون شباهت به قواعد «علم مبارزه»؛ در الگوی تأسیسی از سوی او نه مائوئیست‌ها الگوی انقلاب بودند و نه چه‌گوارا. نه مسیر انقلاب فرانسه طی شد و نه انقلاب روسیه. او الگویی ارائه داد که میزان مشارکت عمومی در آن، شبیه هیچ کدام از انقلاب‌های دیگر نبود.

نه، گمانم ماجرای آنها این قدر هم بر اساس ضوابط علوم سیاسی نیست. اصلا ماجرای جاذبه افسانه‌ای امام برای آن نسل فراتر از این قواعد بود؛ شاید به‌سان تصرف قلوب. برای فهم اندکی از حال آنها، کافی است تصاویر روز تشییع پیکر امام را بازببینیم. برای این نسل، عشق به خمینی تجربه‌ای بود فراتر از تمام زیبایی‌های دنیا.

این گله‌های پرتکرار را اغلب به حساب همان عشق اهورایی می‌گذاشتم، مثلا وقتی گله کردند که چرا در سرود «سلام فرمانده» امام خمینی سانسور شده و بر اساس آن سناریوبافی‌های توطئه‌محور می‌شنیدم، نمی‌رنجیدم اما بارها از آنها پرسیدم آیا شما که این قدر دغدغه دارید، گامی برداشته‌اید که مجال نیافته باشد؟ پاسخ‌ها عموما این بود که «ای آقا، صحنه روشن است. معلوم است که در این حذف امام تعمد وجود دارد؛ اگر شخص آقای خامنه‌ای از امام مکرر یاد نمی‌کرد، آنها این مقدار را هم مجال نمی‌دادند. چرا خودتان را به آن راه می‌زنید.»

محمدرضا کائینی به خوبی توانسته است نادرستی این انگاره قطعیت یافته برای یک بخش از مدافعان انقلاب را به تصویر بکشد. با میزبانی از چهره‌های بنام و دارای تجربه‌های نزدیک از امام خمینی (ره) و میدان دادن به دریچه تلویزیون، برای تصویر مجدد این نماد معجزه الهی در قرن چهاردهم. کائینی متعلق به آن نسل نیست. عجیب‌تر آنکه همراهانش در این رویداد، اغلب از او جوان‌ترند. اصلا ایده برنامه از او نیست، سردبیر برنامه «جماران» که تنها 2 سال داشته که غم فراق امام را تجربه کرده، این برنامه را ناشی از تجربه خود در کلاس‌های دانشگاه می‌داند: «افسوس همیشگی‌ام که چرا وصیت‌نامه امام با تبدیل شدن به واحد درسی اینقدر نامحترم و نامطلوب تدریس می‌شود … یکبار در کلاسی دانشجویان بعد از گپ و گفتی گفتند کاشکی شما درس وصیت یا دفاع مقدس یا اندیشه سیاسی مارو درس می‌دادید.»

سردبیر را نمی‌شناختم. وقتی برای شناخت او جستجویی کردم متوجه شدم خانم چهارسوقی امین پس از آن مواجهه در فضای دانشگاه، نه به گله اکتفا کرده است و نه در جبر ساختارها توقف. دانشگاه صدا و سیما را برای این پیشنهاد برگزیده؛ فراز و فرودها را تحمل کرده است و مقهور انگاره‌های ذهنی نشده است. «جماران» خالی از اشکال نیست، حتی در مقایسه بخش نخست با قسمت‌های فعلی، افول رنگ اندیشه در آن هویدا است اما در نوع خود توفیق خوبی در ممانعت از فراموشی امام در پیچ و خم زندگی روزمره‌مان داشته است. رمز موفقیت برنامه جماران در همین نهفته است. خارج شدن از کلیشه و تلاش برای بازشناخت امام در مسیری دیگر.

مطمئنم آنها که تنها گلایه از سانسور امام می‌کردند، قصد تخریب نداشتند و عشق، آنها را به کینه رسانده بود. اما به آنها نیز پیشنهاد می‌کنم از عشق موتور محرکی بسازند برای معرفی بیشتر اما و کوتاهی خود و دیگران را به اسم سانسور عرضه نکنیم، بر خلاف ذهنیت آنها «جماران» نشان داد راه باز است و مخاطب مشتاق. هرچند هیچ مسیری بدون دست‌انداز نیست …

خروج از نسخه موبایل