افراطیون اسرائیلی میکوشند تا مدتی که داوطلبان نشستن بر کرسی اتاق بیضی کاخ سفید مشغول رقابتند، اوضاع را بهگونهای معلق و بحرانی مهندسی کنند. هدف از این کار از یکسو خرید زمان برای به تعویق انداختن هرگونه توافق برای آتش بس در غزه است. از سوی دیگر، بردن منطقه به سمت و سویی که جنگ و دوری از هرگونه آرامش، حرف اول را بزند.
نتانیاهو و همراهانش در تعقیب اهداف خود، بدون ملاحظه متحدان اصلی اسرائیل یعنی ایالات متحده و بریتانیا، میخواهند دامن همه را به این بحران کشانده و به این ترتیب، مشکلات خود را به مشکل همه طرفها تعمیم دهند. برای آنان تفاوت نمیکند که در صورت فراگیر شدن تنشها و لغزیدن منطقه به یک جنگ فراگیر، چه میزان بر معادلات استراتژیک دیگر طرفها تأثیر مخرب خواهد داشت. همین حالا طولانی شدن جنگ غزه و یاغیگریهای مداوم تلآویو در بیرون از مرزهای اسرائیل، کانون توجه دولت بایدن و ایضاُ اروپا را از جنگ اوکراین کمرنگ کرده است. این وضع نوعی عقب ماندن از روسیه در تعقیب اهدافی است که موازنه قدرت در نظام نوینجهانی درحال شکلگیری را دنبال میکند.
رفتار تلآویو به مثابه دولت کوچک اما پر دردسری است که حامیانش را نه تنها دردهههای گذشته بلکه امروز بیش از هرزمان با دردسرهایی روبرو کرده که به سختی میتوان برای پیامدهای آن پیشبینی روشن داشت. مشکل حامیان اسرائیل در حالحاضر خلاف گذشته است. تلآویو نشان داده است که سیاست “یک تکه زمین در ازای یک تکه صلح” را کنار گذاشته است. تلآویو اکنون گستاخانه هم حفظ سرزمینهای اشغالی را میخواهد و هم صلح را. همین مهم متحدان او را در واشنگتن و لندن با مشکل کم سابقه روبرو کرده است. هدف نتانیاهو، کنار گذاشتن قطعنامه شماره 242شورای امنیت سازمان ملل متحد در سال 1967 به عنوان پایه هرگونه گفتوگوی صلح با فلسطینیان و بلکه اعراب است. در این قطعنامه که در پی جنگ شش روزه تصویب شد، ارتش اشغالگر اسرائیل باید از مناطق اشغالی فلسطینیان و اعراب عقب نشسته و از هرگونه تجاوز به اراضی فلسطینیان و کشورهای عربی همسایه دست برداشته و به قوانین صلح احترام بگذارد.
در قطعنامه یاد شده، برای نخستین بار از واژه “اشغال” استفاده و به طور طبیعی اسرائیل به عنوان رژیم اشغالگر شناخته شد. تلآویو اما از همان تاریخ با ایجاد بحرانهای مقطعی و حتی استقبال از جنگ مانند آنچه در جنگ 1973 رخ داد یا جنگهای پراکنده با فلسطینیان در خاک لبنان و اشغال جنوب این کشور برای نزدیک به یک دهه، همچنین جنگهای مختلف با فلسطینیان و حزبالله لبنان پس از قرارداد اسلو در اوایل دهه نخست قرن بیست و یک میلادی، در خدمت به عدم تمکین به قطعنامه 242 فرصت سازی کرده است. جنگ اکتبر 2023 میلادی نیز این فرصت را برای تندروهای اسرائیلی فراهم کردکه بهزعم خود و با تکیه بر تحمیل جنگی نابرابر با فلسطینیان، اصولاً خواست جهانی را برای استقرار صلح براساس قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد کنار بگذارد. اسرائیل اکنون براین اراده است که حضور اشغالگرانه در غزه و بسا کرانه باختری را به یک واقعیت تثبیت شده، تغییر ماهیت دهد. بهایی که تلآویو برای این خواست قائل است، واداشتن همه طرفها به قیمت تحمیل جنگ فراگیر در منطقه است.
“امنیتسازی” برای اسرائیل در توجیه ماجراجوییهای اخیر، بهانهای پوششی است که حتی متحدانی چون واشنگتن و لندن هم حاضر به قبول آن نیستند. نتانیاهو اما براین تصور است که با آتشافروزی، خواهد توانست دیگران را در دام جنگی بیندازد که به تصور خود به تثبیت موقعیت اشغالگرانهاش میانجامد. اما آیا دیگر بازیگران؛ اعم از متحدان غربی تلآویو که اکنون در شمار منتقدان آن قرار دارند و نیز کشورهای منطقه، حاضرند در زمینی ایفای نقش کنند که نتانیاهو و دیگر افراطیون بستر آن را فراهم کردهاند؟ بعید است سیاستهای عقلانی به این رویکرد پاسخ مثبت دهند. عقلانیت سیاسی همراه است با نگاه به هزینه و فایدهای که همراهی با یک دولت کوچک و ماجراجو را در سرزمینی عاریهای محاسبه میکند. عقلانیت سیاسی لازم است هرچه سریعتر به وضع برزخی کنونی پایان دهد؛ وضعی که افراطیون اسرائیل بانی اصلی آن هستند.
خواندن این مطلب 3 دقیقه زمان میبرد